یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت کجایی که مشتاق بودهام گفت مشتاقی به که ملولی معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند خالی نباشد به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد حکایت در باب عشق و جوانی گلستان سعدی ازدواج موقت، نفقه، زوج، زوجه، زوجین
فرهنگی، ادبی، اخلاقی، مذهبی
فرهنگی، ادبی، اجتماعی
بینند ,سعدی ,خویشتن ,جمعم ,پروانه ,مرا ,از آن ,جمعم ای ,ای سعدی ,سعدی مرا ,آن چه
درباره این سایت